به گزارش یزدفردا: بالاخره با هم ازدواج کردیم و در دوران نامزدی باردار شدم، اما این زندگی دوامی نداشت چرا که شوهرم در همان دورانی که مدعی بود عاشق من شده است با دختر دیگری از بستگانش نیز ارتباط داشت و به او هم علاقهمند بود. به همین دلیل بعد از ازدواج مدام به سراغ او میرفت و هیچ حس عاطفی به من نداشت. این بود که به خواست خانوادهام سرپرستی فرزندم را به او دادم و طلاق گرفتم. این در حالی بود که بعد از مرگ پدرم، زندگی دیگراعضای خانوادهام نیز دچار مشکلاتی شد و مادرم در یکی از شهرهای شمالی کشور ازدواج کرد. من هم در این شرایط به خانه مادرم بازگشتم و در یک آرایشگاه مشغول کار شدم.
آن جا بود که با «سعید» ارتباط برقرارکردم. او مدعی بود عاشق من شده است و میتواند مرا خوشبخت کند. من هم به او دل بستم و با هم ازدواج کردیم. با آن که ۸ سال در کنار هم بودیم ولی او هم دوبار ازدواج کرد و به سرم هوو آورد چرا که اختلافاتمان به خاطر دیرآمدن هایش به خانه شروع شده بود و ادعا میکرد هیچ علاقهای به من ندارد و تنها به خاطر هوسهای دوران جوانی عاشقم شده است.
خلاصه از او هم جدا شدم و به روستای محل زندگی مان در مشهد بازگشتم. چند ماه بعد با پیامکهای عاشقانه یکی از بستگانم روبه رو شدم که متاهل بود. ابتدا بی محلی کردم ولی او یک روز مرا در روستا دید و ملتمسانه از من خواست با او ازدواج کنم. او میگفت: من بعد از ازدواج چند بار زنانی را به عقد موقت خودم درآوردم تا فرزندان زیادی داشته باشم! با این که مادرم به هیچ وجه راضی به این ازدواج نبود ولی من بازهم اشتباه کردم و پنهانی به عقد «حشمت» درآمدم.
یک سال گذشت و من که اگر نمیتوانستم این زندگی پنهانی را تحمل کنم به شوهرم گفتم، باید ماجرای ازدواجمان را آشکار کنی! اما او به شدت مرا کتک زد تا حدی که اورژانس آمد و مرا به بیمارستان شهید هاشمی نژاد بردند و نیروهای انتظامی ماجرای کتک کاریها را صورت جلسه کردند.
خلاصه ۴ سال در حالی با وحشت و اضطراب زندگی کردم که دیگر او نیز اهمیتی به من نمیداد. حالا یک پسر هم از «حشمت» داشتم ولی او با آن که وضعیت مالی بدی ندارد حتی برای خرید پوشک فرزندم نیز مرا اذیت میکرد. در عین حال درگیری من با هوویم سر یک بسته پفک شروع شد. او با پیامکهای توهین آمیز مرا آزار میداد. من هم با آن که به تماس هایش پاسخ نمیدادم ولی بالاخره به تنگ آمدم و درگیری ما به کتک کاری کشید. حالا نمیخواهم باز هم طلاق بگیرم و این فرزندم نیز در زمان زنده بودن پدرش، طعم یتیمی طلاق را بچشد! چرا که احساس میکنم سرنوشت سیاهی دارم؛ ولی همه اینها به خاطر علاقههای هوس آلودی است که در دوران نوجوانی نام عشق برآن میگذاریم و تنها با این جمله که فلانی با بقیه فرق دارد روزگارمان را سیاه میکنیم!ای کاش ...
با دستور سرگرد احمدآبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) اقدامات قانونی و کارشناسی برای حل مشکلات این زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری آغاز شد.
- نویسنده : یزدفردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
شنبه 21,دسامبر,2024